انبیا با دل انسان گفتگو می کنند و به دل فرمان می دهند اما دشمنان انبیاء،با نفس انسان طرف می شوند.نفس انسان لهجه و زبانی دارد و قلب لهجه و زبان دیگری.لهجه قلب،
آزادی است و لهجه نفس،اسارت است.گوش دل،آشنا با زبان دل است و گوش نفس،آشنا با زبان نفس.نفس در فکر آقایی کردن است.اگر فرمانی به کسی بدهد،میخواهد بر او سوار شود اگر نصیحت کند،میخواهد خودش را نشان بدهد و از خلال نصیحت آقایی بفروشد،اما قلب،برای احیاء و آزاد کردن خود وانسان ها کار می کند.گاهی قلب می خواهد نفس را بردارد تا بتواند با قلبی که زیر آن نفس دارد خفه می شود،حرف بزند.آدم نفسانی وقتی میخواهد کسی را تحت فرمان در بیاورد،اول شخصیت او را خرد میکند و بعد،نصیحت می کند اما یک آدم روحانی اول احترام میگذارد و
محبت می ورزد و بعد حرف میزند.چیزی را که میخواهیم شکل بدهیم اول باید نرمش کنیم تا بتوانیم در قالب بگنجانیم.نفس وقتی که میخواهد نصیحت کند،در کوره تحقیر و اهانت،انسان زیر دست خود را نرم می کند، بعد او را در قالب نصیحت می ریزد تا او را در آن جا بدهد،اما عقل وقتی میخواهد نصیحت کند،در گرمای محبت و احترام،طرف را نرم می کند و بعد به او خط میدهد و نصیحت میکند.اسلام،زندگیِ همراه با صفا و محبت را میخواهد.نظام حکومتی اسلام بر مبنای محبت و اتصال به مردم است.محبت هدیه ای الهی است که با مال و مقام و زیبایی بدست نمی آید.دلی کزمحبت نشانی ندارد/بود خار و سنگی که جانی ندارد دل مهرورزان بود خانه حق/جز این کعبه،یزدان مکانی ندارد"فیض کاشانی". تغافل پسندیده...
ما را در سایت تغافل پسندیده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : enyazemrooza بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 18:39